عصر غمگینی است و من مثل خودم دوباره در خیالم در این سکوت گستاخ شاید تشییع نام تو از از ابرک فکر من ببارد و توهم خطهای دفتر مرا سیاه می کنی بی آنکه دست تو دخالت کند از بین دیوارهای ابهام سرک می کشد
عصر غمگینی است پارک دفتر من سبز است کودکان قلم تاب بازی می کنند و بچه های جوهر نقش می افرینند .
بازهم روی زیبا بی تو را در بین معجزه ها پیدا کردم . بازهم فراموشی تو را در میان محالات یافتمن و بازهم گوشهای تو را ناشنوای حرف خود دیدم
عصر غمگینی است و من باید از این سکوت بروم و با صدا قرار دادن ملاقات گذاشته ام توهم بیا حرفهائی دارم که باید با تو بزنم
عشق از دوستی پرسید : فرق بین من تو در چیه ؟
دوستی گفت من دیگران را با سلامی آشنا می کنم تو با نگاهی .. من آنان را با دیگران جدا می کنم تو با مرگ
وبلاگ قشنگی درای
موفق باشی
همیشه مهربان
سلام دوست من
وبلاگ جالبی داری کمی از هنر وبلاگ سازیتم در اختیار من ناتوان بزار در کل موفق باشید...۱ سری هم به من بزن
happy your birthy day BAGHROYAHA
دوستت دارم تو می خواهی مرا
باز می ترسم نمی دانم چرا
وای اگر روزی فراموشمم کنی
با غم هجران هم آغوشم کنی
سلام . خوبی؟ امروز جشن تولد باغ رویاها هست خوشحال میشم تشریف بیاری.....