کلبه عشق

عشق من شکوفه

کلبه عشق

عشق من شکوفه

یاد تو

یاد تو

در صبحی رنگباخته من نشان از خوبیها می گیرم

در ظاهری کمرنگ که آفتاب دزدانه می تابد از پس ابرها

در میان برفهای دیروزی که از بامها بر کوچه ها افتاده اند من پی انصاف می گردم

در عصری که خورشید پامچال است زیر دست و پای ابرهای مخوف

من به امید طلوع فردایش انتظار می کشم در غروبی مخرون و ناچار از شذیرش خورشید

در میان اشک غم بر ساحل گناهان قدم می زنم و لالایی مرگ می خوانم

در این شب بی ستاره که آواز قویی بر شاخصاری دور دست . قصه مرگ جوانه را بازگو می کند من به پای برهنه یاد تو از دنبال می کنم :

در سراشیبی که نامش زندگی است من آرام و بی صدا با دلی خونین در سکوتی مطلق و دیدگانی پر از اشک با قلبی شکسته ، سینه ای مالامال آزانش ، پاهایی خسته و دلی در حسرت نشسته با دستان بی توان و با سرمای پر غوغا می روم تا شاید .

« روزی گمشده خویش را بیابم »

نظرات 2 + ارسال نظر
جاهد چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:13 ق.ظ http://1001-nighte.blogsky.com

و عشق . سفر روشنی اهتراز اشیاست
و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
همیشه عاشق تنهاست



موفق باشی

شبنم دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:54 ب.ظ

سلام
خسته نباشید
پر احساس و زیباست
خوب قلم میزنید
موفق باشید

بی پایان است گویی انتظار

پس خدایا به من دور از همه حتی خود تو

نفسی بخش که شاید برسم

در شب بارانی سرد تا به تو

غم دل بسیار دارم که بگویم با تو



http://kharabati5.blogfa.com/
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد