کلبه عشق

عشق من شکوفه

کلبه عشق

عشق من شکوفه

مرز دلتنگی

مرز دلتنگی

یک نفر از آنسوی دلتنگی صدایم می زند می روم تا ادامه دهم لحظه های غریب او را شاید مرحمی بر زخم کهنه ی شقایق ... از افق کهنه آرزوها چراغ نا امیدی چشمانم سرک می کشد به دریای پر تلاطم زندگی و من نمی دانم تو را از کجا شروع کنم که شایسته  تو باشد

کبوتر های خسته بر درخت خیالم لانه ساخته اند و من همچنان بی صبرانه منتظرم . منتظر طلوعی نو . افقی دوباره و رنگین کمانی تازه . از محبت برایم بگو از غرش بغض ابر در تاریکیهای باریک عمر از خودت برایم بگو از آینه بغض در نگاه پنجره چرا کسی خوابهایم را نمی دزدد . چرا نفس کشیدنت را از من دریغ می کنی کجای چشمای ستاره خبر از هجرت پرستو می داد .

کبوتر خیال من زاینده ی خاطرات تو است چرا ابر شقاوت را بر دشت دلم نمی بارانی از چه هراس داری . چرا ؟ ... دیگر ادامه ام نده ای فکر . لحظه هایت را به دست نواز شکر خواب من بسپار خواب ادامه ام را تعیین می کند .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد